دلم ميخواد باز ببينم چشماي مهربون تو

امروز یه آهنگی مبخوام بذارم كه شاید تا حد زیادی بتونه حال وروزمو بیان كنه:


نیستی دارم دق میكنم ،نیستی دارم میپوسم

عكسهاتو من یكی یكی برمیدارم میبوسم

پیرهن یادگاریتو  هر شب دارم بو میكنم

برای برگشتن تو به آسمون رو میكنم

نیستی دارم دق میكنم ،نیستی دارم میپوسم

عكسهاتو من دونه دونه برمیدارم میبوسم

از خدا میخوام دوباره تو رو ببینم روبروم

قسم به اشك حسرتم فقط همینه آرزوم

یه عالمه گل میارم همه رو پرپر میكنم

هر شب دارم همینجوری با تنهاییم سر میكنم

تموم اشكام هدیهء نبودنت كنار من

نمیدونی چی میگذره به قلب بی قرار من

وای كه چقدر سخته برام ثانیه ها بدون تو

دلم میخواد باز ببینم چشمای مهربون تو
نیستی از مهدی مقدم-NistI by Mehdi Moghadam

ترس

سلام
 
همين اول بدون اينكه اينجا امامزاده درست كنم ويا واستون ضجه بزنم ميخوام كه اگه خواستين واسه بابام دعا كنيد! آخه حالش اصلاَ خوب نيست!

خب حالا منتظرين كه ببينين تو اين سالنامه! چي ميخوام بنويسم ؟ اول يه سوال!
تعريفتون از "ترس" چيه؟ ويا اصلاَ موافق "ترس " هستيد يا نه؟
بهتره اينجوري هم بپرسم كه تا حالا چند بار ترس باعث نجاتتون شده ويا از اون طرف، چند بار تو دردسرتون انداخته؟
البته اين وسط يه بحثي هم مطرح ميشه كه اصلاَ تعريفمون از نجات يافتن و تو دردسر افتادن چيه؟
آخه ترس خيلي وقتها خوبه! مثل ترس از خدا و يا حيا كردن و ....
حالا يه سوال ديگه! وقتي ما از ترس اتفاق بزرگتري، از يه كاري اجتناب كنيم ، آيا اينم ترسه؟
ميدونم قضيه يكم گنگه واستون ولي بيشتر از اين نميتونم توضيح بدم!

ولي فكر كنم فهميدين موضوع از چه قراره؟! آره! يه ترس لحظه اي( كه هنوز واقعاَ نميدونم از چي ترسيدم) منو تو يه وضعيتي قرار داده كه از خودم تنفر شديدي پيدا كردم ! اونقدر از دست خودم عصبانيم كه ميخوام خودمو به قصد كشت بزنم ! اونقدر کلافه وسردرگم شدم كه از دست خودم فراريم ! اونقدر.....
اون لحظه تا همين حالا ميليونها بار اومده جلو چشمام ولي تو هيچ كدوم اون كاري كه تو واقعيت انجامش دادم، نكردم! تا حالا ميليونها بار به خودم نهیب زدم كه
" چرا جلو نرفتم " !
آخ كه چقدر الان نيازمند يه ماشين زمان هستم!!!!!!!
تو توضيح وضعيت الانم ميشه گفت كه مزخرفترين حس نسبت به خودم رو دارم ، از اون طرف هم خبري نيست فقط دلخوشيم به وقتهاييه كه تو نزديكترين شعاع نسبت بهش هستم و يا وقتهاييكه سر قرارمون هستيم و كلاَ فقط اميدم به خداست