وقتي كه بايد كلي چيز بنويسم ولي نميدونم چي بنويسم
سلام
نميدونم خوشحالم يا ناراحت !!!
از يه طرف چون يكشنبهء گذشته تولد يه ماماني بود وديدمش و يه قو....
(حالا بگذريم) خيلي خيلي و خييييييييييييييييييييييييلللللللللللللللييييييييييي خوشحالم از يه طرفم چون بايد دوباره يه 2 سالي برم سربازي ؟؟
!! اونم بدون مرخصي ، تازه از پادگان هم نميتونم زنگ بزنم و فقط ميتونم وقتي 1سال و 10 ماه از خدمتم گذشت يه sms (اس ام اس يا همون پيامك) بفرستم ، حسابي پكر و ناراحتم به شدت
چند روز تعطيلي به خاطر ميلاد امام زمان (عج) كه نگو ! وحشتناك دلتنگش شده بودم ولي هيچ كاري نميتونستم بكنم...
الان ميدونم اندازهء 10 تا وبلاگ حرف واسه گفتن دارم ولي اينكه نمي نويسمشون كلي دليل داره ، مثلاَ اصلاَ نميدونم چي بنويسم يا چه جوري بنويسم ، فشار كاري اونقدر زياد شده كه وقت نميكنم حتي برم سراغ PC ، قبول كنيد كه يه سري مسائل خصوصيه ! ، محدوديتهايي از جانب يه بندهء خدايي دارم !!؟ و.....
حالا حرف زياد دارم ولي به غير از مطلب آخرين دوشنبه كه احتمالا تا هفتهء ديگه تمومش ميكنم اين آخرين آپم تو روزاي دوشنبه بود