انگار قرار نيست شادي وسرور به اين خونه سرك بكشه
دو-سه هفته قبل 89/4/8 مادربزرگ عزيز و مهربونم (مادر مادرم) به رحمت خدا رفتند...
.
.
.

ولي نه مثل اينكه اوضاع داره يكم بهتر ميشه !
 اولين خبر خوب از داداشيم بود كه تا حد زيادي ( تقريباَ تمام ) موفق شده كه....
اِ اِ اِ اِ اِ اِ... اجازه ندارم كه بگم ، ولي فكر نميكنم كه اشكال داشته باشه ( خودمونيما خوب آب بستم به وبلاگم ! )
بله داداش كوچيكه به سلامتي و اگه خدا بخواد تا چند صباحي ديگر قاطي مرغها خواهند شد.
به افتخار داداشيم و زن داداش آينده يه كف مرتب ... ( ديگه چي؟! مثلاَ عزاداريماااا ! )
حالا شما فعلاَ واسه خوشبختي ايشان و به سروسامان رسيدن
بقيه ! دعا بفرمائيد